<<نمیدانی با چه اشتیاقی اینهمه درد سر کشیدم تا ببینمش>>
نمیدانم آب سرد کدام بی مهری را بر سرم ریخت؟
سعی کردم و دلم می خواست و دلم میخواست
ناگهان.
دیدم جایی دیگر دست و پا میزند.حیف از من و دلم
همین طور که گره های دلم را از او باز می کردم
نورهای اون شهر لعنتی قاطی پاطی شدند.
فقط.
امیدوارم همین احساس های تلخ منو با کسی تجربه کند.
درباره این سایت